نوشته شده توسط : سيداميد مديري

dern warfare 2





زمانی می‌رسد که کسی،آفریده‌ی خود را به اوج می‌رساند.می‌شود متصور شد که او
اوج‌مندی آفریده‌اش را احساس کرده و از تکمیل آن بپرهیزد زیرا آنرا کامل و بی نقص
عنوان خواهد ساخت.و یا شاید هم نگاهش دوردست را نیز ببیند،جایی که بتوان نه نقص
ها بلکه اوج ها را نیز ارتقا داد.

ممکن است بسیاری انتخاب اول را انجام دهند یا گروه دیگری رها سازند و به نوعی
انتخاب دوم.اما IW به عنوان یک مجموعه‌ی صاحب اثر چه کرد؟IW مخلوقی جدید خلق
کرد که آفریده‌ی اولش را به چالش کشد.می‌شود عنوان کرد که ان‌ها اعتقاد داشتن که
بزرگترین رقیب هرکسی خودش است و بس.و مخلوقی جدید که مخلوق ایده‌آل شما را
به چالش کشد فقط و فقط به دست خودتان ممکن است که آفریده شود.



COD:MW را از هر جهتی عالی حساب کنیم و به آن هر نوع نمره و تفصیل و تقدیری
اختصاص دهیم یک خصوصیت خاص داشت و آن به چالش کشیدن عنوان قبل از خود
بود.IW با 2 عنوان بازی با محوریت جنگ دوم به عنوان یکی از بهترین استودیو‌های
بازیسازی مطرح شده بود.آیا MW می‌توانست چنان ظاهر شود که تغییر مسیر این
استودیو نه یک ریسک بلکه یک نوآوری و انقلاب شناخته شود؟جواب بله است.MW
چنان شوری در میان بازیباز ها ایجاد کرد که حتی دارا بودن همین یک عنوان در
کارنامه‌ی هر کسی او را تا به قیامت جاودان می‌کرد.



2 سال بعد.احتمالات و استدلالات اینگونه می‌نمایند که MW2 را نمیتوان ادامه‌ی شایسته
برای عنوان بی نظیر قبلی دانست.اما انانکه اینگونه فکر می‌کردند این اصل را که
بزرگترین چالش هر شخصی خودش است را فراموش کرده‌اند.و تنها عنوانی که
می‌توانست سایه‌ی تاریک و بی رحمانه‌ی MW را بر سبک خودش از بین برد
ادامه اش بود.MW 2 شاید شروع مسیری باشد که به دیگران بیاموزد از به چالش
کشیدن خود و آفریده‌هایتان هیچ هراسی به دل راه ندهید زیاد این شما هستید که
میتوانید پیشرفت کنید در حالیکه آفریده‌تان یا گذشته‌تان ثابت باقی خواهد ماند.




MW2 دقیقا پنج سال پس از اتفاقات COD4 آغاز میشود. با وجود تلاش ها ی نیروهای
Marine و SAS، چندملیتی های افراطی در روسیه به راس کار می آیند و Zakhaev
(زاخائف، کسی که در شماره اول کشته شد) را به عنوان شهید و قهرمان روسیه
معرفی میکنند. ضمن اینکه Vladimir Makarov (ولادمیر ماکاروف) که یکی از اعضای
نزدیک به زاخائف و تشکیل دهندگان حزب وی بود، اقدام به آغاز یک نبرد با اروپا به
واسطه ی اعمال تروریستی فراوان میکند.
شروع بازی در افغانستان است. جایی که نیروی دریایی آمریکا به سرپرستی سرجوخه
جوزف آلن (Joseph Allen ) در تلاش است تا یکی از شهرهای افغانستان را از دست
نیروهای جنگ طلب افغانستان خارج کند. پس از این ماجرا ژنرال شپرد (
General Shepherd) آلن را به عنوان جاسوس سازمان CIA استخدام میکند تا وارد
نیروهای ماکاروف شود. آلن که تحت نام مستعار آلکسی بورودین (Alexei Borodin)
وارد نیروهای ماکاروف شده است، در ظاهر جاسوسی CIA را برای نیروهای روسی
انجام میدهد. در این حال کاپیتان مک تاویش(Soap MacTavish) و روچ(Roach) تحت تیم
141 وارد یک منطقه ی هوابرد در روسیه شده اند تا نمونه های گمشده ی سازمان
ACS از یک ماهواره را بازیابی کنند. پس از این شپرد ، آلن را تحت یک عملیات
جاسوسی به روسیه میفرستد تا هدف اینکه به ماکاروف نزدیک تر شود را انجام دهد.
آلن وارد نیروهای ماکاروف میشود و در اولین ماموریتش وظیفه دارد تا به کشتار و قتل
عام مردم بی گناه در یک فرودگاه خیالی در روسیه با نام
Zakhaev International Airport (فرودگاه بین الملیی زاخائف) بپردازد(در مرحله ی
معروف No Russia). اگرچه ماکاروف از هویت واقعی آلن هم باخبر است. قبل از ترک
فرودگاه او آلن را میکشد و هویتش را به عنوان یک شخص آمریکایی برملا می سازد. در
نتیجه پلیس روسیه او و آمریکا را مسئول این جنایت میدانند.

با توجه به خشم روس ها از این عمل وحشیانه و اینکه مسئول آن را ایالت متحده
میدانند، ترتیب یک حمله ی نظامی شدید و غافلگیرانه به آمریکا داده میشود. همچنین با
توجه به اینکه عملیات بازیابی کردن مدل های ACS پیش از این برای کشور روسیه فاش
شده بود، روس ها بدون هیچ گونه هشداری به آمریکا حمله می کنند. تا زمانی که
خیلی به آمریکا نزدیک میشند آمریکایی ها از این حمله بی خبرند. به سرجوخه جیمز
رامیرز (James Ramirez) و تیمش در نیروی دریایی آمریکا به رهبری گروهبان یکم فولی
(Foley) ماموریت داد میشود تا از حومه ی شهر و مناطق شمال شرقی ویرجینیا مقابل
حملات روس ها دفاع کنند. سپس آنها به سمت منطقه ی درگیر جنگ
Washington, D.C. حرکت میکنند. جایی که نیروهای آمریکا در حال انجام یک مبارزه ی
ناامیدانه بانیروهای روس جهت دفاع از شهر هستند.



همچنین تیم 141 که روی پرونده‌ی ردیابی ماکاروف کار میکند، اطلاعات دریافت شده از
حملات هوایی آن‌ها را به سمت ریودوژانیروی برزیل راهنمایی میکند تا روی رابطین
ماکاروف تحقیقاتی انجام دهند.



اما تنها موضوعی که از این ماموریت متوجه می‌شوند این است که بزرگترین مخالف
ماکاروف گولاگ است. در نتیجه کاپتان مک تاویش تصمیم می‌گیرد که گولاگی زندانی‌ را
آزاد سازد تا از او برای به دست آوردن ماکاروف استفاده کند. با کمک نیروی دریایی و
ارتش آمریکا،تیم 141 به زندانی می‌رسد؛ کسی که با عنوان کاپیتان پرایس شناخته
می‌شود(یکی از زیباترین و نوستالژی ترین سکانس های بازی).




پرایس موافقت می‌کند
تا با آن‌ها برای دستگیری ماکاروف همکاری نماید، همچنانکه می‌داند آن‌ها باید رهسپار
شوند تا این جنگ را به سرانجام برسانند. او تصمیم می‌گیرد به سمت هیجاک، یک
زیردریایی اتمی روسی برود و یک موشک بالستیک قاره‌پیما را به سمت واشنگتن
شلیک کند. هرچند او تصمیم می‌گیرد که کلاهکی را در موشک قرار دهد و آن‌را در
اتمسفر منفجر کند تا ایستگاه فضایی بین‌المللی را نابود کند و واشنگتن را نیز تحت
تاثیر قرار دهد. پالس الکترونیکی باعث می‌شود که همه‌ی وسایل الکترونیکی و حرمت
هر دو گروه روسی و آمریکایی در واشنگتن از کار بیافتد. کمی بعد رامیرز و گروهش
متوجه‌ می‌شوند شهر بعد از انفجار هسته‌ای از دست رفته. تنها راه تمام کردن ماموریت
قرار دادن فشفشه‌ی سبز روی پشت‌بام کاخ سفیدیست که تحت کنترل نیروهای
روسی قرار گرفته. رامیرز و گروهش راه خودشان به سمت کاخ سفید را هموار
می‌کنند و فشفشه‌ی سبز را در حداقل زمان ممکن در محل خود قرار می‌دهند. با قرار
گرفتن فشفشه ی سبز روی کاخ سفید خاک آمریکا به طور قطعی از تصرف و کنترل
روس‌ها خارج می‌شود.


برای تصرف محل اختفای ماکاروف 2 احتمال وجود دارد، پس تیم 141 تقسیم می‌شود.
مک تاویش و پرایس به ایستگاه هواییboneyards در افغانستان می‌روند، در حالیکه که
روچ(Roach) و گوست (Ghost) به کوه‌های قفقاز مقر فرماندهی و خانه‌ی شخصی
ماکاروف می‌روند. مدارک به دست آمده از اطلاعات دلالت دارد بر حضور ماکاروف در
قتل عام فرودگاه زاخائف. درحالیکه ژنرال شپرد به آن‌ها خیانت می‌کند و گوست و روچ
را می‌کشد و نیز اطلاعات دریافتی از خانه‌ی ماکاروف را از آن خود می‌کند.






پرایس و مک
تاویش سریعا متوجه‌ی مرگ گوست و راچ می‌شوند و به جلوگیری از فرار شپرد با کمک
نیکولای می‌پردازند. بعد از ردیابی محل اختفای شپرد در یک پایگاه مخفی در افغانستان
از طریق ماکاروف، آن‌ها تصمیم به انتقام گیری از شپرد می‌کنند. یک ماموریت بدون
بازگشت. به هر حال،در حین این عملیات نفوذی، شپرد تلاش به فرار می‌کند و یک
تعقیب و گریز قایق وار طولانی رخ می‌دهد.



شپرد با هدایت قایق به ورودی عقب یک هلیکوپتر MH-53 وارد می‌شود.درحالیکه
پرایس با تیراندازی به هلیکوپتر درست قبل از سقوط قایقشان در آبشار به آن صدمه
می‌زند و باعث سقوطش می‌شود. بعد از بهبودی از صدمه‌ی ایجاد شده در پی سقوط،
مک تاویش زخمی و تلو تلو خوران به جتسجوی شپرد می‌پردازد و اقدام به کشتن او با
چاقوی خودش می‌کند،اما شپرد در برابر حمله مقاومت می‌کند و با چاقویش به او ضربه
می‌زند. هنگامیکه مک تاش روی زمین افتاده، شپرد شش لول خود را در آورده و
آماده‌ی کشتن او می‌گردد، اما قبل از اینکه بتواند، پرایس به او حمله می‌کند و اسلحه‌
را به گوشه‌ای می‌اندازد. سپس شپرد و پرایس وارد مبارزه‌ی مشت زنی طولانی ای
می‌شوند. در خلال این اتفاقات، مک تاویش، تلاش می‌کند تا سینه خیز به سمت شش
لول شپرد برود، اما شپرد آن را با لگد به گوشه‌ی پرتاب می‌کند. درست قبل از اینکه مک
تاویش قادر به برداشتن آن شود. مک تاویش پس از آن چاقوی خودش را از سینه‌اش
در می‌اورد و به سمت شپرد پرتابش می‌کند و در چشمش فرو می‌کند که منجر به مرگ
آنی او می‌شود. پرایس قبل از رسیدن نیکولای به زخم مک تاویش رسیدگی می‌کند و
او را وارد هلیکوپتر می‌کند و موفق به فرار از مهلکه می‌شوند. نیکولای به آن ها
می‌گوید که مکان خوبی برای مخفی شدن می‌شناسد.

We'll Get our Revenge,,,We Promise
و این داستان بی شک ادامه دارد.و می‌توان انتظار داشت که MW3 ظهور بی بدیل و
حتی در تصوارت،تکرار نشدنی را نیز به دیار فراموشی بسپارد.به انتظار آن روز



"The healthy human mind doesn't wake up in the morning thinking this is its last day

on Earth. But I think that's a luxury. Not a curse. To know you're close to the end is a kind
of freedom. Good time to take...inventory. Outgunned. Outnumbered. Out of our minds.
On a suicide mission. But the sand and the rocks here, stained with thousands of years of
warfare...They will remember us. For this. Because out of all our vast array of
nightmares, this is the one we choose for ourselves. We go forward like a breath exhaled
from the Earth. With vigor in our hearts and one goal in sight: We. Will. Kill him."

"ذهن یک انسان سالم هنگام صبح، وقتی از خواب بر میخیزد به این فکر نیست که امروز

روز آخر است. با این حال من فکر میکنم که این یک موهبت است؛ نه یک نفرین. که

بدانید نزدیکی شما به مرگ نوعی آزاد شدن است. زمانی مناسب برای نوشتن یک

فهرست... .یک حمله‌ی همه جانبه با تعداد بیشتر نفرات. این خارج از تفکرات ماست. در

یک ماموریت انتحاری. اما اینجا،اینجا شن ها و صخره ها هستند، شن ها و صخره هایی

که به خاطر صدها سال جنگ و نبرد میان

انسانها رنگ باخته اند. آنها ما را به خاطر خواهند داشت. به خاطر این. به خاطر صف

های بیکران کابوس هایمان، این چیزیست که ما برای خودمان انتخاب کرده ایم. ما جلو

میرویم، مانند نفسی که از دل زمین برمیخیزد. با نیرویی در دل هایمان و هدفی در پیش

رو: ما او را خواهیم کشت."

کاپیتان پرایس.


:: موضوعات مرتبط: داستان بازيهاي منتشر شده , CALL OF DUTY MW2 , ,
:: بازدید از این مطلب : 467
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : چهار شنبه 17 فروردين 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد